زندگی نامه استیون هاوکینگ

استیون هاوکینگ در سال 1942 در انگلستان زاده شد. به دلیل
علاقه بسیار به ریاضی و فیزیک، در رشته فیزیک نظری در دانشگاه کمبریج مشغول
به تحصیل شد. در حین تحصیل اندک اندک آثار یک بیماری مرموز در او ظاهر گشت
و خیلی زود مشخص شد که این بیماری. . .
استیون هاوکینگ در سال 1942 در انگلستان زاده شد. به دلیل
علاقه بسیار به ریاضی و فیزیک، در رشته فیزیک نظری در دانشگاه کمبریج مشغول
به تحصیل شد. در حین تحصیل اندک اندک آثار یک بیماری مرموز در او ظاهر گشت
و خیلی زود مشخص شد که این بیماری، موتور نورون یا E.L.S است که سلولهای
حرکتی دستگاه عصبی مرکزی و محیطی را از کار میاندازد. در سال 1962، پزشکان
که شاهد پیشرفت سریع بیماری او بودند، به او گفتند دو سال بیشتر زنده
نخواهد ماند زیرا تجربه پزشکی نشان داده که رهایی از این بیماری ترسناک
غیرممکن است. اما او خود چنین اعتقادی نداشت. عمل و اقدام او نشان میداد
که گر چه آرام آرام حرکات دست و پایش را از دست داد و مجبور شد بر روی چرخ
متحرک بنشیند، اما نور امیدی در دل به او میگفت که او زنده خواهند ماند و
معجزهای رخ خواهد داد و چنین شد.
او در دانشگاه با همسرش "جین وایلد"
آشنا شد. ظهور و حضور او در زندگی هاوکینگ نقطه عطفی بود. او میگوید : غیر
یک از مورد ابتلاء به بیماری E.L.S ، تقریبا در دیگر موارد زندگی بخت با
من یار بوده است. او همواره در این مورد بر نقش همسرش در فائق آمدن بر
مشکلات بیماری خود تاکید میورزد: به یاری همسرم جین و فرزندانم زندگی من
بطور نسبی به روال عاری میگذرد و موفقیت قرین من بوده است.
هاوکینگ در
سال 1965، با جین ازدواج میکند. همسرش یک مسیحی معتقد و دکترای ادبیات
پرتغالی است. در همان سال، بیماری او تشدید میشود و ابتلا به ذات الریه،
پزشکان را مجبور به انجام عمل جراجی بر روی نای او میسازد. او که اعصاب
حرکتی خود را قبلا بکلی از دست داده بود، توانایی سخن گفتن را نیز از دست
میدهد و از تمامی بدنش، تنها یکی دو انگشت دست خود را میتواند تکان دهد.
یکی از اساتید دانشگاه، با استفاده از یک برنامه رایانهای ارتباطی،
دستگاهی به نام "مرکز زنده" برای او میسازد تا بر چرخ متحرک خود سوار کند و
به کمک یکی دو انگشت خود، افکارش را به رایانه منتقل کند تا به صوت تبدیل
شود و بدین ترتیب هاوکینگ بتواند با دنیای اطراف ارتباط برقرار کند.
هاوکینگ
که سرزندگی و شوخ طبعی را در ذات خود پرورش داده است همواره تحصیل در رشته
فیزیک نظری را خوش اقبالی دیگر خود به شمار میآورد: خوش اقبالی دیگر من
گزینش فیزیک نظری است چرا که در این رشته همه چیز در ذهن انسان میگذرد، در
نتیجه معلولیت من نتوانسته مانعی جدی برای من ایجاد کند.
هاوکینگ
احتمالا معروفترین دانشمند زنده جهان است. او نامدارترین فیزیکدان تاریخ
است که جایزه نوبل را از آن خود نکرده است، شاید بدین دلیل که کارهای او
تاکنون ثابت نشده باقی مانده است. هاوکینگ در سال 1970 به همراه دوست و
همکارش راجر پنروز، اولین اثر مشترک علمی خود را عرضه کرد و در آن نشان
دادند که هر پاسخ معادله نسبت عام انشتین متضمن وجود یک مرز تکینگی برای
زمان و فضا در گذشته است. بدین ترتیب او در اثبات نظریه مهبانگ (انفجار
بزرگ) با استفاده از تئوری نسبت عام کوشید. در سال 1973 در کار مشترکی با
جرج آلیس به تشریح ساختمان کلان فضا ـ زمان پرداخت که یک اثر بسیار فنی و
دشوار است. در دهه 1970 به طور متمرکز بر روی سیاهچالهها کار کرد و به
فرموله کردن بخار شدن کوانتمی سیاهچالهها موفق شد که اکنون به "تابش
هاوکینگ" معروف است. او در این دوره کتابها و مقالات متعدد دیگری نیز
منتشر کرد و در آن با بیان ریاضی و فنی، تئوریهای فیزیک نظری جدید را
کاوید. ریاضیات در نظر او بسیار زیبا و دوستداشتنی است. کارهای برجسته او
در زمینه بکارگیری ریاضیات در فیزیک نظری، او را تا مقام استاد
لوکازین(Lucasian) ریاضیات دانشگاه کمبریج ارتقاء داد. پیش از آن، این کرسی
مهم تنها به نیوتن و پل دیراک تعلق داشت.
در سال 1998، کتاب "تاریخچه
زمان" را منتشر کرد و در آن کوشید بدون بکار بردن فرمولهای خشک ریاضی،
سرگذشت و سرنوشت جهان را توضیح دهد، تنها فرمول بکار رفته در این کتاب،
فرمول معروف هم ارزی جرم و انرژی انشتین (E = mc2) است. او هدف از نوشتن
این کتاب را نشان دادن راه طی شده در جهت فهم جهان ذکر میکند و میگوید:
بر آن شدم که کتابی درباره زمان و مکان بنویسم که مورد استفاده همگان باشد.
مفاهیم اساسی مربوط به سرچشمه و سرنوشت هستی را میتوان بدون استفاده از
ریاضیات چنان تشریح کرد که برای افراد عادی نیز مفهوم واقع گردد. او در این
کتاب درصد پاسخگویی به پرسشهایی از این دست بر آمده است: جهان از کجا
آمده؟ چگونه وچرا بنیاد گرفته؟ آیا پایانی بر آن متصور است و اگر آری،
چگونه؟
او در این کتاب سعی دارد به زبان ساده مدل دقیق افت و خیز خلاء و
جهش همه هستی را در آغاز زمان، یعنی مدل "جهان چونان یک تابع موجی" را
تشریح کند. کتاب او به سرعت فروش میلیونی پیدا میکند و در اندک زمانی
درصدر پرفروشترین کتاب عمومی علمی جهان مینشیند. این کتاب پرخوانندهترین
کتابی است که تاکنون درباره کیهانشناسی نوشته شده است. گرچه عدهای،
بیماری و وضعیت استثنائی هاوکینگ را در اقبال عمومی به این کتاب بیتاثیر
ندانستهاند، اما عمومی کردن دانش و پرداختن به مسائل معنا و هدف که دغدغه
همه مردمان است قطعا نقش عمدهتری داشته است. او بدین دغدغه پرداخته است که
از کجا آمدهایم و به کجا میرویم.
چند سال بعد، در سال 2001 او کتاب
"جهان در پوست گردو" را نوشت و در آن به تبیین بیشتر نظریهها در مورد
سیاهچالهها و چگونگی دستیابی به نظریه واحد در تبیین و تفسیر جهان
پرداخت. او شوخ طبعانه در مصاحبه با لاری لینگ گفت: بر سیاهچالهها نور
تاباندهام! با وجود سعی او در سادهنویسی کتاب قبلی، برخی بر او خرده
گرفته بودند که کتاب، واجد مطالب دشوار و سنگین فهم است. او مدعی است در
کتاب دوم مطالب را سادهتر نوشته و با ارائه تصاویر بسیار در صفحات کتاب،
خشکی و سنگینی و یکنواختی کتاب قبلی را از آن ستانده است. خودش میگوید:
امیدوارم در طی این سالها آموخته باشم که چنان بنویسم که به سادگی فهمیده
شود. وقتی از او پرسیدند که پس از این کار چه خواهی کرد، پاسخ داد: شاید
روزی زندگینامه خود را بنویسم اما عجلهای برای این کار ندارم،کارهای علمی
زیادی دارم که نخست باید آنها را انجام دهم.
نظریات هاوکینگ در طول
زمان با تغییراتی همراه بوده است. او که زمانی بشدت رهایی و خروج هر گونه
نور و انرژی از سیاهچالهها را رد میکرد بعدها تغییر عقیده داد. زمانی
بسیار، همچون انشتین، معتقد و درصد دست یابی به "نظریه واحد" در یکپارچگی
نیروهای بنیادین جهان و تفسیر و تبیین سرنوشت هستی بود و زمان رسیدن به آن
را بسیار نزدیک اعلام میکرد، اما اخیرا از آن دست شسته و به گونهای زمینه
کاوش در جهان هستی را برای آیندگان نیز قائل شده است. ذهن او همواره در
جستجوست. خود او میگوید: من کودکی هستم که هرگز بزرگ نشدم، چون همواره
میپرسم چگونه و چرا؟ من میخواهم پاسخها را بدانم. من از زندگی لذت
میبرم. تا آنجا که بتوانم راهم را دنبال خواهم کرد. آیا کار دیگری میشود
کرد؟