مامان، اجازه هست ابروهامو بر دارم ؟…………نه
مامان، اجازه هست موهامو زیتونی کنم ؟…………نه
مامان، اجازه هست تونیک صورتی بپوشم ؟…………نه
…
مامان، اجازه هست مثل باربی آرایش کنم ؟…………نه
مامااااان یعنی چی که همش میگی نه…. من ۱۸ سالم شده ها
.
.
.
.
.
.
.
- مامان: اَاّه جمشید، خفه میشی یا خفت کنم ؟!!
یاد و خاطره قافله سالار معلمان شهید
فیلسوف فرزانه آیت الله مرتضی مطهری (ره) و روز معلم گرامی و جاودانه باد….
برای خواندن بقیه اس ام اس ها به ادامه مطلب مراجعه کنید….
دیروز میگفتم : مشقهایم را خط بزن …. مرا مزن ….روی تخته خط بکش …. گوشم را مکش
مهر را در دلم جاری بکن …. جریمه مکن هر چه تکلیف میخواهی بگیر …. امتحان سخت مگیر
اما کنون …. مرا بزن …. گوشم را بکش …. جریمه بکن …. امتحان سخت بگیر
مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان
روز معلم بر شما عزیز مبارک باد
هنگام درس دادن استاد سر کلاس :
(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)
وقتی استاد خبر امتحان رو میده :
(o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)
موقع امتحان:
(←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)
وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:
(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)
وقتی که نمره ها رو میزنن :
(͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)
دوستی تعریف می کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری در شمال اردبیل، به جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!
اینطوری تعریف میکنه:
من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی 20 کیلومتر از جاده دور شده بودم که ماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نشد.
وسط جنگل، داره شب میشه، بارون هم نم نم می اومد.
اومدم بیرون یک کمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!!
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.
دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام وبی صدا بغل دستم وایساد. من هم بی معطلی پریدم توش.
اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم.
وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا که تشکرکنم دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!
کرک و پرم ریخت.
داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد .
هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعدو برق دیدم یه پیچ جلومونه!
تمام تنم یخ کرده بود.
نمیتونستم حتی جیغ بکشم
ماشین هم همینطور داشت میرفت طرف دره.
تو لحظه های آخر خودم رو به خدا اینقدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.
تو لحظه های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم.
ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت، یه دست میومد و فرمون رو میپیچوند.
از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم.
در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون.
اینقدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم.
دویدم به سمت آبادی که نور ازش میومد.رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین . بعد از اینکه به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم . وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند .
یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو، یکیشون داد زد:
ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار شده بود .
این معلم یک فرمول را با گچ بر روی تخته سیاه می نویسد
به نظر شما مفهوم این فرمول چیست؟
تا لود شدن کامل تصویر صبور باشید ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دوستان عزیز برای مشارکت در مدریت این وبلاگ باید ابتدا در blogsky عضو شوید (برای عضویت اینجاکلیک کنید)(دوستانی که در blogsky عضو هستند لازم به عضویت مجدد نیست)بعد به من باذکر ایمیل وارد شده در هنگام ثبت نام خبر دهید تا من برای شما یک مدریت بفرستم و پس از تایید مدیریت در ایمیلتان مدریت وبلاگ بیگ پا در قسمت مدریت وبلاگ در blogsky می آید.
باتشکر مدیر وبلاگ
به این میگن ضایع کردن
جرعت داری دستت رو رو من بلند کن
یوهاااااااااا یییییییوهااااااااا
لطفا تا حدس نزدی چیه پایین را نخوانید.
برای تبادل لینک آماده ایم