یه عالمه سرگرمی

هر مکانی خنده و شادی بود رونق و ترویج آبادی بود پس بخند در هر مکان و هر زمان روح غمگین سلب آزادی بود

یه عالمه سرگرمی

هر مکانی خنده و شادی بود رونق و ترویج آبادی بود پس بخند در هر مکان و هر زمان روح غمگین سلب آزادی بود

سقراط...

در یونان باستان، سقراط به دانش زیادش مشهور و احترامی والا داشت. روزی یکی از آشنایانش، فیلسوف بزرگ را دید و گفت:سقراط، آیا می‌دانی من چه چیزی . . .

ادامه مطلب ...

بشنو و باور نکن

در زمان‌های‌ دور، مرد خسیسی زندگی می کرد. او تعدادی شیشه برای پنجره های خانه اش سفارش داده بود . شیشه بر ، شیشه ها را درون صندوقی گذاشت و به مرد گفت باربری را صداکن تا این صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر برای نصب شیشه ها می آیم . . .

ادامه مطلب ...

ماجرای استاد و شاگرد!

استاد : وقتی بزرگ شدی چه میکنی؟
شاگرد : ازدواج!

. . .

ادامه مطلب ...

احترام

در اوزاکای ژاپن ، شیرینی سرای بسیار مشهوری بود، شهرت آن به خاطر شیرینیهای خوشمزهای بود که می پخت . . .

ادامه مطلب ...

طعم هدیه

روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید. . .

ادامه مطلب ...

زندگی

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که . . .

ادامه مطلب ...

گرگ مکار و شتر

ورده اند که گرگی و شتری خانه یکی شدند و قرار گذاشتند که از آن پس جدایی از میان برداشته . . .

ادامه مطلب ...

شانس خود را امتحان کنید!

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. . .

ادامه مطلب ...

خانم جوانی در سالن انتظار فرودگاهی بزرگ منتظر اعلام برای سوار ش

خانم جوانی در  سالن انتظار فرودگاهی بزرگ منتظر اعلام برای سوار شدن به هواپیما بود.. (جالب انگیز)


 باید ساعات زیادی رو برای سوار شدن به هواپیما سپری میکرد و تا پرواز هواپیما مدت زیادی مونده بود ..پس تصمیم گرفت یه کتاب بخره  و با مطالعه این مدت رو بگذرونه ..اون همینطور یه پاکت  شیرینی خرید...  


ادامه مطلب ...